همشهری آنلاین-جمال رهنمایی: در گرماگرم این تجارت مخوف، یک رشته مشترک سردسته باند تبهکاری، قربانی یکی از صحنههای تصادف و مددکاری که درباره این پدیده تحقیق میکند را در کنار هم قرار داده و یک درد عمیق نقطه پیوند این۳ نفر میشود.
احساسات آدمهایی که تا عمق وجود درگیر مسائل شخصی خود هستند در هم تنیده میشود و قوانین بازی اصلی تبهکاری، بوروکراسی اداری و منفعتطلبی مالی در مقابل این احساس صحنه را واگذار میکنند. بر هم خوردن موازنههای قراردادی و واگذار شدن تصمیمات به احساسات فردی، کار را از دست همه خارج میکند و فضایی پرتعلیق بر داستان حاکم میشود.
- «سمپاش» بار دیگر صاحب یک جایزه جهانی شد
- ببینید | شغل عجیب یک زن در سینمای هالیوود که هرگز ندیدهاید!
در این فضای پرابهام، احساسات این سه نفر دست را میبرد و آدمها با تکیه بر احساسات انسانی خود برای یکبار هم که شده از قواعد عمومی حرفه خود دست میکشند تا به بخش انسانی خود نزدیکتر شوند. دست بالای عواطف انسانی در یک طرف ماجرا چون در مقابل بخشهای شخصیت تبهکارانه گروه مقابل قرار میگیرد، بهصورت روشنتری قابل فهم میشود که از این فضای متضاد در فیلم بهخوبی استفاده شده است.
ابعاد زمانی و موقعیتی انسان بسیار بیشتر از آنچه تاکنون تصور میشد در رفتار و تصمیمات او نقش دارند و ما بسیار بیشتر از آنچه فکر میکنیم در ظرف زمانی و مکانی خود دچار محدودیت و تأثیر در تصمیمات و رفتارها هستیم. از سوی دیگر در بخش فردی و درونی آدمی نیز با نتایج تازهای در پژوهشها روبهرو هستیم.
روانشناسی تجربی موارد بیشماری از خطاهای ادراکی، خطاهای شناختی و خطای محاسباتی در انسان پیدا کردهاند که موقعیت برتر و تأثیرگذار او بر تصمیم و رفتارهای فردی خویش با سؤالهای اساسی روبهرو کرده است. یافتههایی که به ما میگویند میان آنچه از طریق حواس خود دریافت میکنیم و آنچه وجود دارد، تفاوتهای بسیاری میتوانند وجود داشته باشند و یک واقعیت میتواند توسط انسانهای متفاوت به اشکال متفاوت درک و مبنای عمل قرار گیرد.
نکته امیدوارکننده این یافتههای جدید این است که ما پس از آشنا شدن با این محدودیتها و ضعفهای خودمان میتوانیم با شناخت بهتر به عملکردهای بهتری دست یابیم و فهم و دانستن این نقاط ضعف میتواند از ما موجود قدرتمندتری بسازد.
از جنبههای محتوایی که در فیلم صحنهزنی به خوبی تصویر شده، ناتوانی انسان در برابر احساساتی است که گاهی خودش هم منشأ آن را نمیداند. مددکار اجتماعی داستان فیلم با هشدار همکارش متوجه میشود که چطور ناخودآگاه ناتوانی او در فرزندآوری سبب شده تا به سرنوشت زن باردار و مستاصل داستان علاقهمند شود و بیمحابا برای نجات قربانی فراتر از مسئولیتهای حرفهای و قانونی خود به آب و آتش بزند و خودش را در معرض خطرهای جدی قرار دهد.
گویی فرزند قربانی در جایگاه فرزندی که خودش ندارد، قرار میگیرد و میتواند احساسات مادرانه او را به حدی تحریک کند که نجات این جنین در خطر مرگ را یک مسئولیت شخصی برای خودش تعریف و مثل یک مادر برای فرزند که فرزند او نیست مادری کند و او را از خطر مرگ نجات دهد.
کاری که اغلب مادران بدون محاسبه شخصیت فردی و تنها در اثر نیروی احساس مادری آن را انجام میدهند. تناقضات رفتارهای سرکرده باند تبهکار سوی دیگر همین ناتوانی است. او که در دنیای حرفهای خود انسانی سنگدل، بیعاطفه و خشن است و از طریق از بین بردن و آسیبرسانی جدی به آدمهای دیگر پول درمیآورد، در واکنش مقابل زندگی فرزند خردسال خودش که به همراه مادرش گمشدهاند، بهشدت ناتوان است و تمام زندگی خودش را وقف پیدا کردن دختر خردسالی کرده که نمیداند کجاست و چگونه زندگی میکند. او نیز از طریق مددکار سمج و پیگیر متوجه میشود که چگونه این احساس پدرانه تمام تصمیمات و رفتارهای او را تحتتأثیر قرار داده است.
نظر شما